آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۶۳۷۰
۱۳:۱۴

۱۴۰۴/۰۹/۱۰
بر اساس روایات شفاهی «شاهد یاران»:

ناگفته هایی از سلوک، شجاعت و مقام شهید «آیت‌الله سید حسن مدرس» 

ناگفته هایی از سلوک، شجاعت و مقام شهید «آیت‌الله سید حسن مدرس» 
پانزده روایت کمتر شنیده‌شده از زندگی شهید «آیت‌الله سید حسن مدرس»، از سوءقصد نافرجام در آفتاب و تلاش برای مخفی نگه‌داشتن محل دفن او گرفته تا نجات یک کاروان از چنگ دزدان گردنه لاشتر، تصویری تازه از شجاعت، هوشمندی و جایگاه معنوی این روحانی مبارز ارائه می‌دهد.


به گزارش خبرنگار نوید شاهد، آیت‌الله سید حسن مدرس، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های سیاسی ـ مذهبی تاریخ معاصر ایران، به دلیل صراحت، شجاعت و پایبندی کم‌نظیرش به عدالت و استقلال کشور، جایگاهی ماندگار در حافظه جمعی ایرانیان یافته است. روحانی مبارزی که در دوران استبداد و سلطه بیگانگان، نه در برابر تهدید و تطمیع سر فرود آورد و نه از دفاع از حقوق مردم دست کشید. نام مدرس به‌ویژه به‌عنوان نماد «مقاومت در قدرت» شناخته می‌شود؛ شخصیتی که از مجلس تا تبعید و شهادت، همواره بر اصول خود ایستاد. روایت‌های کمتر شنیده‌شده از زندگی او، ابعاد تازه‌ای از ژرفای شخصیت، شجاعت اخلاقی و نفوذ معنوی وی را نشان می‌دهد.

روایت اول: 

جنب مدرسه سپهسالار، اول آفتاب که به جهت تدریس به مدرسه می‌رفتم، در همین ایام تقریباً ۱۰ نفر مرا احاطه نمودند و فی الحقیقه تیرباران کردند. از تیرهای زیاد که انداختند ۴ عدد کاری شد.۳ عدد به دست چپ، مقارن پهلو جنب همدیگر زیر مرفق و بالای مرفق و زیر شانه. حقیقتاً تیراندازان قابلی بودند. در هدف کردن قلب خطا نکردند، ولی مشیت الله سبب را بی‌اثر نمود.
خودنوشت شهید مدرس ص 4 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت دوم:

سنگی را که برای گم نشدن قبر مدرس گذاشته بودند، مادر اسدالله علم تهیه کرده بود؛ او به یکی از بانوان کاشمر پول داده بود که این سنگ را ببرد و داخل قبر بگذارد. قرار شد سنگ را به اندازه ۳۰ سانتی‌متر زیر خاک بگذارند که قبر گم نشود، چون دائماً می‌آمدند زمین را صاف می‌کردند که قبر معلوم نباشد. آن خانمی که این کار را کرده بود، همسر یک پاسبان بود و ما را برد و قبر را به را نشانمان داد. آن خانم گفت که این سنگ قبر را خانم امین شوکت الملک داد به من که بیاورم بیندازم روی قبر، یعنی مادر وزیر دربار،کاری می‌کند که قبر مدرس گم نشود. امام ۵۳ بار در صحیفه نور راجع به مدرس صحبت کرده اند. ایشان خودشان را مرید مدرس  می‌دانستند.
راوی دکتر علی مدرسی ص8 شماره 25 «شاهد ياران»

ناگفته هایی از سلوک، شجاعت و مقام شهید «آیت‌الله سید حسن مدرس» 

روایت سوم: 

یک بار از اصفهان با عده‌ای به شهرضا می‌رفتند. آن روزها با استر با قاطر و اسب به سفر می‌رفتند.در بین اصفهان و شهرضا گردنه‌ای است به نام لاشتر.در زبان محلی،<< لا >>یعنی پس زدن. این گردنه به قدری بد بود که شتر که آن قدر راحت راه می‌رود بسیار صبور است، در آنجا پس می زد. در بین راه دزدها می‌آیند و قافله را لخت می‌کنند و به آقای مدرس که روحانی هستند، کاری ندارند و به ایشان احترام می‌گذارند. آقای مدرس رو می‌کنند به این‌ها و می‌گویند، شغلتان دزدی است، اشکالی ندارد، ولی چرا نمازتان را نمی‌خوانید؟ آفتاب دارد غروب می‌کند. دزدها می‌مانند که به این  آقای روحانی چی بگویند. مجبور می‌شوند بروند نمازشان را بخوانند. بارها را هم بار الاغ‌ها کرده و آماده نگه داشتن بودند. آنها که می‌روند نماز بخوانند؛ این‌ها الاغ‌ها را برمی‌دارند و می‌روند. دزدها وقتی برمی‌گردند می‌بینند که نه از کالاها خبری هست و نه از اسب‌های خودشان و نمی‌توانند پای پیاده خودشان را به این‌ها برسانند. خلاصه مرحوم مدرس به این ترتیب مال التجاره را نجات می‌دهند.
راوی مهندس محسن مدرسی ص14 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت چهارم: 

مدرس، مجتهد مسلم و فقیه و اصولی بزرگ بود. به تاریخ و منطق و کلام آشنا بود و در سخنرانی و خطابه در عهد خود همتا نداشت و چون عوام فریب نبود و غرور و پاکدامنی و ثبات عقیده در او بی‌اندازه قوی بود، هیچگاه در برابر حمله‌ها و تهمت‌هایی که به او زده می‌شد، در صدد دفاع بر نمی‌آمد. همچنین هتاک و بی‌نزاکت و مفتری نبود. رضا خان خیلی به مرحوم مدرس در باغ سبز نشان داد، زیرا از او خیلی می‌ترسید؛ اما مدرس ذره‌ای در مقابل او کوتاه نیامد. به عقیده من مدرس اگر می‌خواست، می‌توانست زنده بماند. حتی یک بار که ذات الریه می‌کند، رضا خان به دکتر امیر اعلم و بعضی از اطبای دیگر فشار می‌آورد که مدرس را معالجه کنند؛ ولی وقتی معالجه می‌شود به رضاخان پیام می‌دهد که، من با تو که دست نشانده انگلیسی‌ها هستی، با همان رویه مخالفت می‌کنم و مخالفت خودش را ادامه می‌دهد.
راوی سید حسین مکی ص20 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت پنجم: 

مدرس می‌توانست دو تا کار بکند که نکرد. یکی اینکه اساس مشروطه را به هم بزند که این کار را نکرد، چون نهضت مشروطه دستاورد بزرگ ملت ایران بود. دوم اینکه روند موجود غرب زدگی مشروطه و رجال خائن را تایید کند که این کار را هم نکرد.او مشروطه را می‌پذیرد، ولی خواهان یک سری اصلاحات سیاسی، اجتماعی و قانونمند است. او سنگر مبارزه خود را هم مجلس قرار می‌دهد.  ما چرا مدرس را از مجلس می‌آوریم بیرون و منحصراً در درون نهضت مشروطه قرار می‌دهیم و تازه بعد هم می‌خواهیم ببینیم در این چهارچوب اهداف او چه هستند. مرحوم مدرس نمی‌تواند مثل میرزای شیرازی به یک فتوا، نهضتی مثل نهضت تنباکو را به راه بیندازدویا،قدرت مرجعی مثل مرحوم آخوند را ندارد،ولی با همان قدرتی که دارد،می تواند مجلس ونهاد قوه مقننه را مستقل نگاه دارد و  این کار کمی نیست.
راوی دکتر موسی نجفی ص 38 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت ششم: 
وضعیت کشور و وظایفی که یک عالم دینی دارد، موجب شد که شهید مدرس در نظام پارلمانی بماند تا بتواند با همان تز استفاده از خیرالموجودین و دفع افسد به فاسد، اوضاع را جمع و جور کند و به مطلوبش برسد. در آستانه کودتای ۱۲۹۹ شاهد مطلوب مرحوم مدرس این بود که با شرکت نیروهای متدین و مسلمان و کسانی که به تمامیت ارضی ایران معتقدند و با بیگانگان ارتباطی ندارند، زمام امور را در دست بگیرد. شهید مدرس به رضاخان نزدیک شد و خواست او را از انگلیسی‌ها جدا و به نفع اهداف خودش از او استفاده کند. در همین اثنا، حزب ایران نو وعلی  اکبر سیاسی با حزب ایران جوان جلو می‌آیند و با هم متحد می‌شوند و نهایتاً با برنامه‌هایی که می‌چینند، رضاخان را در همان مسیری که قرار بود برود، قرار می‌دهند. شهید مدرس در جلسه شصت و هشتم مجلس چهارم می‌گوید، ما از مقالات و روسو پیروی نمی‌کنیم،زیرا افکار عالیه محمد بن عبدالله صلی الله را درباره اجتماع، بهتر از افکار و روسو می‌دانیم. نظر مدرس کاملاً آشکار و مشخص است. و ادامه می‌دهد، لذا باید جد و جهد کرد که قوانین ما از حدود اسلامیه تجاوز نکنند. در کجا این فرد سیاست و دیانت را از هم جدا می‌کند.
راوی دکتر موسی فقیه حقانی ص42و43 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت هفتم:


روزی همراه آقا به مجلسی رفتم. وقتی از پله‌ها بالا می‌رفتیم، یکی از نمایندگان مجلس که به نظرم شیخ العراقین زاده بود، به ما رسید خطاب به آقا گفت، شما در این زمستان سخت با این پیراهن کرباسی و یقه باز، گرفتار سرماخوردگی می‌شوید. مدرس نگاهی تندی به او کرد و گفت، آ شیخ! کاری به یقه باز من نداشته باش،حواست جمع دروازه‌های ایران باشد که باز نمانند. رضا خان در اول خیابان سپه، مجسمه نیمتنه‌ای از خود نصب کرد که مانند دو مجسمه از پشت به هم چسبیده بودند و هم از بیرون شمایل تمام صورت او را داشت و هم از درون. روزی برای مراسمی مدرس را دعوت کردند. رضاخان از مدرس پرسید، حضرت آقا!، در ورودی را ملاحظه فرمودید؟ مدرس گفت، بله، مجسمه شما را هم دیدم. درست مثل صاحبش دو رو دارد. رضاخان از شرم و ناراحتی به خود می‌پیچید و تا پایان مجلس دیگر سخنی نگفت. روزی سید حسن تقی‌زاده که تازه از اروپا برگشته بود به منزل ما آمد و طی مذاکرات مفصلی، اظهار داشت که آقا انگلیسی‌ها خیلی قدرتمند و باهوش و سیاستمدارند و نمی‌توان با آنان مخالفت کرد. مدرس پاسخ داد، اشتباه می‌کنی. آنها مردمان باهوشی نیستند، شما نادان و بی هوشید که چنین تصوری درباره آنها دارید.
راوی دکتر سید عبدالباقی مدرسی ص45و46 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت هشتم: 


مبلغی را پس‌انداز کردم و یک چوب لباسی و یک تخت خواب چوبی به قیمت ۳۲ ریال خریدم و با زحمت آن‌ها را به خانه آوردم و در اتاق نمناک که اقامت داشتم، نهادم. آقا از مجلس آمد و طبق معمول نگاهی به درون اتاق نمناکی که اقامت داشتم انداخت. با لبخند گفت، عبدالباقی! لباس آویز و تخت خواب تا زمانی که برای رفع نیاز و سلامتی انسان باشد، مفید است. اگر جنبه زیور و زینت گرفت، سد راه تکامل انسان می‌گردد، مواظب باش به ان روز نیفتی. مدرس ،آخرین فرزند خود را بسیار دوست داشت. او زمانی گرفتار بیماری حسب شدید شد. پزشک معالج او که ظاهرا دکتر علم الملک بود به آقا گفت، اجازه بدهید در شمیران محلی تهیه و فرزند شما به انجا منتقل کنم که معالجات موثر افتد. مدرس گفت همه فرزندان این مملکت فرزندان من هستند نمی‌پسندم که فرزند من به ییلاق منتقل شود و دیگران در محیط گرم تهران و یا جاهای دیگر در شرایط سخت به سر برند، مگر اینکه برای همه آنان چنین شرایطی فراهم شود.
راوی دکتر سید عبدالباقی مدرسی ص48و49 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت نهم: 


در کابینه مخبرالسلطنه، هدایت که مدرس او را با نام حاج رئیس الوزرا می‌نامید،وزیر مطرحی بود. مدرس فریاد زد، با این وزیر دارایی مخالفم، با نخست وزیر هم مخالفم،با پدر او سردار سپه هم مخالفم.مدرس تا وقتی رضا شاه نخست وزیر بود، او را رضاخان و زمانی که پادشاه شد او را سردار سپه می‌نامید. فراموش نمی‌کنم که روزی در مجلس جلسه رسمی و علنی بود و آقا میرزا شهاب، نمی‌دانم به چه مناسبتی سخن می‌گفت رسید به اینجا که همه مثل آقای مدرس نمی‌توانند با منطق و مشعشانه حرف بزنند. بنده و امثال بنده رطب یابس به هم می‌بافیم. مدرس فریاد زد، به همین جهت سردار سپه دستور داد شماها انتخاب شوید! همهمه و خنده نمایندگان فضا را پر کرد. شاهزاده فرمانروا به وسیله یکی از محارم خود پیغام می‌دهد که با آقای مدرس بگویند اینقدر پا رو دم من نگذارد. وقتی این پیغام به مدرس می‌رسد،می‌گوید، به شاهزاده بگویید مدرس گفت، من هرجا پا بگذارم دم حضرت والاست . مرا در این میان تقصیری نیست.
راوی دکتر محمد حسین مدرسی ص 50و51 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت دهم:


مرحوم مدرس به فرزندانش توسعه می‌کند که یا پزشک شوند یا معلم. او معتقد بوده که بین این دو قشر و کسانی که از خدمات آنها بهره‌بند می‌شوند، نباید هیچ نوع رابطه مالی وجود داشته باشد، یعنی پزشک و معلم باید فارغ از دغدغه‌های مالی باشند و آنقدر باید تامین باشندکه بتوانند با تمام وجود و از سر عشق و محبت، این خدمات را عرضه کنند. مدرس معتقد بود که دولت به نمایندگی از جامعه مکلف است نیازهای مالی پزشکان و معلمان را برطرف کند. از طرفی برای اینکه مردم بتوانند خدمات را بگیرند و نگرانی از بابت آینده نداشته باشند، چیزی که امروز به عنوان تامین و بیمه‌های اجتماعی مطرح هستند. دکتر عبدالباقی مدرسی یک بار در خواف به دیدن مرحوم مدرس می‌روند و بسیار هم برای سلامتی ایشان نگران بوده‌اند. مدرس می‌گوید، در اینجا طبیب و دارویی نیست، اما من کاملاً سالم هستم. نگران من نباش، چون خداوند، طبیب من است و آفتاب، داروی من. می‌خواهم بر این نکته تاکید کنم که هرچند پیشرفت‌های علمی به ویژه در زمینه پزشکی و داروسازی قابل انکار نیستند و هیچ ذهن هوشمندی با آنها مخالفتی ندارد، اما اعتقاد عمیق و راسخ به یامن اسمه دوا و ذکره شفا درمان بسیاری از بیماری‌ها ی جسمی وروحی است.
راوی دکتر محمود رضا دارابی ص79 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت یازدهم: 
شجاعت مدرس آنگونه بود که مرگ را زبون ساخت. زندگی او بارها تهدید شد، اما هیچ گاه حیات خود را بهانه لزوم حفظ شئونات و مقام قرار نداد. هرگز ملاحظه خطر را نمی‌کرد و به قول خودش، به پشت سر نگاه نمی‌انداخت و پیوسته به پیش می‌تاخت. او هرگز مردم را فریب نداد و خود نیز فریب کسی را نخورد. پیوسته راست می‌گفت و کاری را انجام می‌داد که به سود مردم بود. مدرس در روزگاری که همه مأیوس شده بودند، لحظه‌ای ناامید نشد. هنگامی که به قصد ترور به سوی او شلیک شد، در بیمارستان نظمیه به مردم گفت، مطمئن باشید من از این تیر نخواهم مرد زیرا موتم هنوز فرا نرسیده است. در ان روز به جای آنکه دیگران به او قوت قلب بدهند، او با بدن سوراخ سوراخ به دیگران روحیه می‌داد. مرحوم مدرس، روحیه قوی و شجاعت مثال زدنی اش را حتی تا لحظه‌ای که دژخیمان رضا شاه وادارش کردند چای مسموم را بنوشدز رها نکرد و پس از قریب ۷۰ سال رنج و مبارزه و تحمل شدائد فراوان، بی آنکه اظهار عجز کند، تسلیم رضای حق شد.
راوی تهمینه مهربانی ص96 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت دوازدهم:
مهمترین عاملی که این شجاعت را تقویت می‌کند،عدم وابستگی مدرس است که در نهایت به یک خودشناسی عمیق در او می‌شود، یعنی مدرس خود و توانایی‌هایش را خیلی خوب می‌شناسد، بنابراین خیلی راحت نظرات خود را بیان می‌کند و از مخالفت‌های دیگران هراسی به دل راه نمی‌دهد. او می‌گوید صبر کنید چون حالا حالاها مانده که مدرس دیگری بیاید. پس اگر ما مجلس را از مدرس بگیریم، باز هم فرد آزادی بوده است که برای آزادی و برای اینکه مردم رفاه بیشتری داشته باشند، مبارزه و تلاش می‌کرده و از رنج و فقر مردم، در عذاب بوده است و چون خودش هم پرورش آزادانه‌ای داشته و معلمانش آزادی را به او آموخته بودند، بنابراین کسی نمی‌تواند این ویژگی‌ها را از او بگیرد. او چه کار سیاسی کند و چه بخواهد به ده خودش برود و امور زندگی اش را اداره کند، باز شروع به ساختن می‌کند.
راوی مجید نوید ص74و75 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت سیزدهم:
نظریه موازنه عدمی، ریشه در نحوه زندگی خود مدرس دارد. یعنی اگر بپذیریم که مفاهیم موازنه عدمی، نفی هرگونه سلطه و قبول داشتن خود به شناخت خود است؛ برای اینکه انسان بتواند خود را بشناسد و قبول داشته باشد، باید متکی بر عقل سلیم و تدبیر محکمی باشد. این بنیان تفکر مدرس است. مدرس توانایی این را دارد که به محض دریافت اشتباه، به اصلاح تفکر و عمل خود بپردازد و لذا، نظریه موازنه عدمی بیش از هر جا و هر کسی در روش و زندگی خود مدرس جلوه می‌کند. یک مسئله را در مورد مدرس، صراحتاً می‌دانیم و آن هم اینکه بین رفتار اجتماعی و رفتار دینی، مرزی قائل نبود، یعنی مدرس خودش را یک مسلمان ایرانی می‌دانست و این را به عنوان ماهیت خودش قبول داشته و می‌گفت، ما هر قانونی که وضع می‌کنیم، باید هم به مسلمان بودن و هم به ایران. بودن خودمان توجه بکنیم، اما نه به شکلی که جامعه دچار مشکل شود.
راوی مجید نوید ص 76و77 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت چهاردهم:
مدرس بارها در سخنرانی‌هایش در مجلس هم اعلام کرده بود که من با سردار سپه مخالفت شخصی ندارم. مشکل من، قدرت طلبی اوست وگرنه اگر او در پست خودش که وزارت جنگ است، قناعت و برای ملت کار کند، من هم از او طرفداری می‌کنم. او می‌دانست که این فرد از قدرت طلبی خودش و اینکه می‌خواهد شاه شود، دست نخواهد کشید، اعم از اینکه به عنوان رئیس جمهور مادام العمر باشد و یا اگر نشد، قضیه را علنی کند و شاه قاجار را کنار زند و با تغییر قانون اساسی، خودش شاه بشود. بارها امکان اینکه مدرس قدرتمند شود و مکنتی داشته باشد، برایش فراهم بوده، به طوری که حتی خارجی‌ها هم این را فهمیده بودند. ارباب کیخسرو که کارپرداز مجلس بوده ، از قول یکی از نمایندگان پارلمان فرانسه می‌نویسد که ان نماینده گفت، باید افتخار کنیم در دورانی نماینده پارلمان هستیم که السید مدرس در ایران، نماینده پارلمان است. السید را ان نماینده به معنی قهرمان به کار می‌برد.
راوی محمد مدرسی ص71و72 شماره 25 «شاهد ياران»

روایت پانزدهم:
او سعی می‌کند با تکنیکی بسیار ظریف، محتوا را، یعنی شریعت را، از درون قالب‌های کهنه گذشته بیرون بیاورد و از آن قالب‌ها تجرید کند. و در قالب‌های نو که زمان می‌طلبد و با شرایط زمان سازگار است؛ ارائه بدهد. این یکی از نکات بارز در شخصیت مرحوم مدرس است. فرزانگی و آگاهی به زمان، در عین اینکه به فقاهت مدرس لطمه‌ای وارد نشود،از شاخص های کلی این بعد از شخصیت اوست. معمولاً توغل در فقه به معنای اصطلاح اش فقیه را به خاطر روح تحقیق و پژوهشی که دارد، به نحوی و برای مدت کوتاهی از زمان عقب نگه می‌دارد. مدرس در موزه قانونگذاری، در برابر مسائل جانبی خم به ابرو نمی‌آورد. اگر قانونی از لحاظ محتوایی، بر اساس موازین اسلامی و فقه ناب و فقه سنتی و بر اساس مصلحت جامعه تدوین شود، برای مدرس مهم نیست که چه آثاری در جامعه ایجاد بکند. یکی از مشکلات مراجع قانونگزاری ما همین است که به آثار مصوبات در جامعه، بیش از حد اعتبار می‌دهیم و گاه همین آثار، دست و پاگیر قانون گزارند.
راوی آیت‌الله عباسعلی عمید زنجانی ص58و59 شماره 25 «شاهد ياران»


انتهای گزارش/ ر


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه